معنی

پریشان کردن، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان شدن
سایر معانی: (از هم باز و پراکنده شدن یا کردن) پاشاندن، پراکندن، فراپاش کردن، پاشیدن، پخش کردن، از هم پاشاندن، متفرق کردن (به ویژه در مورد ابر و مه و غیره)، (نور) تجزیه کردن، طیف کردن، (به نوار هفت رنگ) بخش کردن، پخش و پلا شدن، پراشیدن، ولو شدن
[کامپیوتر] پراکندن؛ متفرق کردن
[برق و الکترونیک] پراکنده ساختن عملی در پردازش داده ها که طی آن گروههایی از اقلام ورودی در بین گروههای زیادتری در خروجی توزیع می شوند.
[خاک شناسی] پراکنده شدن
[پلیمر] پراکنده، پاشیده

دیکشنری

پراکنده
فعل
disperse, diffuse, intersperseپراکنده کردن
disperse, scatter, intersperseمتفرق کردن
disperseمتفرق ساختن
confound, ail, afflict, agitate, discompose, disperseپریشان کردن
disperseپریشان شدن

ترجمه آنلاین

پراکنده کردن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.