disperse
معنی
سایر معانی: (از هم باز و پراکنده شدن یا کردن) پاشاندن، پراکندن، فراپاش کردن، پاشیدن، پخش کردن، از هم پاشاندن، متفرق کردن (به ویژه در مورد ابر و مه و غیره)، (نور) تجزیه کردن، طیف کردن، (به نوار هفت رنگ) بخش کردن، پخش و پلا شدن، پراشیدن، ولو شدن
[کامپیوتر] پراکندن؛ متفرق کردن
[برق و الکترونیک] پراکنده ساختن عملی در پردازش داده ها که طی آن گروههایی از اقلام ورودی در بین گروههای زیادتری در خروجی توزیع می شوند.
[خاک شناسی] پراکنده شدن
[پلیمر] پراکنده، پاشیده