moisten
معنی
خیساندن، تر کردن، مرطوب کردن، خیس کردن، مرطوب شدن، نمدار کردن، تر شدن
سایر معانی: نم زدن، (کمی) خیس کردن
[نساجی] مرطوب سازی - مرطوب شدن - تر نمودن - تر شدن
[آب و خاک] مرطوب کردن
سایر معانی: نم زدن، (کمی) خیس کردن
[نساجی] مرطوب سازی - مرطوب شدن - تر نمودن - تر شدن
[آب و خاک] مرطوب کردن
دیکشنری
مرطوب
فعل
moisten, wet, damp, moistمرطوب کردن
moisten, wet, bedew, dab, imbrue, dabbleتر کردن
dampen, moistenمرطوب شدن
soak, drench, macerate, damp, moisten, presoakخیساندن
humidify, moistenنمدار کردن
moistenتر شدن
wet, soak, drench, macerate, water, moistenخیس کردن
ترجمه آنلاین
مرطوب کردن
مترادف
bathe ، bedew ، dampen ، dip ، drench ، humidify ، lick ، mist ، moisturize ، rain on ، rinse ، saturate ، shower ، soak ، sog ، sop ، splash ، splatter ، spray ، sprinkle ، squirt ، steam ، steep ، wash ، water ، water down ، waterlog ، wet