ذره، جو، خرده، شاخه، حالت، دانه، حبوبات، حبه، حب، رگه، مشرب، دان، تفاله حبوبات، یک گندم معادل 0/0648 گرم، غله، چنگال، رنگ، دانه دانه کردن، دانه زدن، پشمکندن، متبلور شدن، جوانه زدن، تراشیدن س ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ذره، نقطه، ایوتا، حرف نهم الفبای یونانی سایر معانی: مقدار بسیار کم، سرسوزن، (نام نهمین حرف الفبای یونانی) آیوتا
لیسه، لیس، لیسیدن، زبان زدن، مغلوب کردن، زبانه کشیدن، تازیانه زدن سایر معانی: لیس زدن، لشتن، (مانند زبان در حال لیسیدن) به نرمی از روی چیزی رد شدن یا تماس حاصل کردن، (عامیانه) شلاق زدن، چوب ...
مولکل، مادیزه سایر معانی: مولکول [شیمی] مولکول [برق و الکترونیک] مولکول کوچکترین ذره ای که یک عنصر یا ماده مرکب می تمواند به آن تقسیم شود و همچنان خواص شیمیایی آن عنصر یا ماده مرکب را داشته ...
نقطه، خرده، اتم، خال، ریزه، دره سایر معانی: ذره (مثلا ذرات شناوری که در نور خورشید در هوا دیده می شود)، پاریزه، (قدیمی)، رجوع شود به: may [نساجی] خس و خاشک - پنبه دانه پرزدار- گلوله الیاف پی ...
ذره، لفظ، حرف، خرده، ریزه سایر معانی: ریزک، ریزچه، فروهر، خش، خردیزه، پاریزه [شیمی] ذره [عمران و معماری] ذره - دانه - جسم کوچک - ریزه - خرده [برق و الکترونیک] ذره - ذره هر جزء بسیار کوچک ماد ...
رنگارنگ، چند رنگ، بسیار رنگ سایر معانی: (دارای رنگ های گوناگون یا متغیر) چند فام، چند رنگه [نساجی] چند رنگی
بسیاررنگ، رنگارنگ
اثر، جرقه سایر معانی: کمترین اثر، ذره، اخگر
تکه، مقدار کم سایر معانی: (عامیانه) یک ذره، خیلی کم، کمی، کماس (smidgin و smidgeon هم می نویسند)، smidgin مقدار کم، قطعه
چکه، ریزش نم نم، ترشح، ترشح کردن، پاشیدن، گلنم زدن، اب پاشی کردن سایر معانی: (آبگونه یا شن و غیره) پاشیدن، افشاندن، پخش کردن یا بردن، پراکنده بودن یا کردن، آمیخته بودن یا کردن، مقدار کم، کمی ...
رد، اثر، نشان، مقدار ناچیز، جای پا، رد پا، مقدار کم، طرح، دنبال کردن، رسم کردن، ردیابی کردن، اثر گذاشتن، پی کردن، پی بردن به، ترسیم کردن، ضبط کردن، کشیدن سایر معانی: بنک، نشانه، جای چرخ (و غ ...