معنی
سایر معانی: لیس زدن، لشتن، (مانند زبان در حال لیسیدن) به نرمی از روی چیزی رد شدن یا تماس حاصل کردن، (عامیانه) شلاق زدن، چوب زدن، کتک زدن، (عامیانه) غلبه کردن بر، پیروز شدن، مهار کردن، فائق آمدن، لیسش، مقدار کم، (عامیانه) ضربه ی شدید، فعالیت شدید و کوته مدت (و معمولا توام با بی دقتی) (lick and promise هم می گویند)، (معمولا جمع - خودمانی) فرصت، نوبت، پستا، رجوع شود به: salt lick، گام سریع، سرعت زیاد (و کوته مدت)، خیزش، (موسیقی جاز) قطعه ی فی البدیهه، فراگرفتن