معنی

لیسه، لیس، لیسیدن، زبان زدن، مغلوب کردن، زبانه کشیدن، تازیانه زدن
سایر معانی: لیس زدن، لشتن، (مانند زبان در حال لیسیدن) به نرمی از روی چیزی رد شدن یا تماس حاصل کردن، (عامیانه) شلاق زدن، چوب زدن، کتک زدن، (عامیانه) غلبه کردن بر، پیروز شدن، مهار کردن، فائق آمدن، لیسش، مقدار کم، (عامیانه) ضربه ی شدید، فعالیت شدید و کوته مدت (و معمولا توام با بی دقتی) (lick and promise هم می گویند)، (معمولا جمع - خودمانی) فرصت، نوبت، پستا، رجوع شود به: salt lick، گام سریع، سرعت زیاد (و کوته مدت)، خیزش، (موسیقی جاز) قطعه ی فی البدیهه، فراگرفتن

دیکشنری

لیسیدن
اسم
licking, lickلیس
scraper, larva, lickلیسه
فعل
lickلیسیدن
lick, scourge, lambaste, flagellate, flog, knoutتازیانه زدن
lickزبان زدن
fire, flame, flare, lickزبانه کشیدن
conquer, overbear, lickمغلوب کردن

ترجمه آنلاین

لیسیدن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.