ریشخند کردن، ریشخند کردن، چرب زبانی کردن، چاپلوسی کردن، نوازش کردن سایر معانی: (با چرب زبانی به کاری) واداشتن، شیره مالی کردن، (با چرب زبانی) در کشیدن، به دست آوردن، (با ور رفتن و دستکاری ما ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادم عوام فریب، هوچی، عوام فریب سایر معانی: ادم عوام فریب، هوچی
چاپلوسی، خوش ایند، خود ستایی، خوشامد، خوش آمد، تملق سایر معانی: تعریف زیادی، مداهنه، لاوه، شفرا، آشمال، پلواس، موس موس
هیجان، کف صابون، کف یا عرق اسب، صابون زدن، کف بدهان اوردن سایر معانی: (صابون و غیره) کف، با کف صابون پوشاندن یا پوشیده شدن، کف کردن، (اسب و غیره) عرق کف آلود، (عامیانه) هیجان، شور، (عامیانه) ...
چکیدن، کشیدن، شستشو کردن، ریختن سایر معانی: (شعر قدیم)، استحمام کردن، جاری بودن در امتداد چیزی، (اسکاتلند) پس مانده، ته مانده [عمران و معماری] گدازه
نطق، خطابه، خطابت، کنفرانس، سخنرانی، درس، خطابه گفتن، نطق کردن، سخنرانی کردن سایر معانی: (در کلاس یا جلسه ی خطابه) سخنرانی علمی، گفتاره، سخنرانی علمی کردن، خطابه ایراد کردن، متن گفتاره، متن ...
یاوه، مزخرف، مهمل، حرف پوچ، خارج از منطق، یاوگی سایر معانی: چرند، پرت و پلا، کتره، دری وری، جفنگ، چرت و پرت، ترهه (ترهات)، شر و ور، (رفتار) بی ادبانه، گستاخانه، احمقانه، نامعقول، زشت، (واژه ...
تشویق، تحریک، قسم، اطمینان، نوع، ترغیب، اجبار، عقیده دینی، متقاعد سازی، نظریه یا عقیده از روی اطمینان سایر معانی: وادار کننده، وادارگر، قانع کننده، متقاعد کننده، قانع کنندگی، عقیده، اعتقاد، ...
اعلان کردن، جار زدن، قبلا اعلام کردن، علنا اظهار داشتن سایر معانی: اعلام کردن، (ماهیت) نشان دادن، گواه بودن، (نادر) با صدور اعلامیه تبعید یا ممنوع کردن
ادعا کردن، اظهار کردن، تدریس کردن، ابراز ایمان کردن سایر معانی: اقرار کردن، اذعان کردن، ابراز کردن، خستو شدن، آشکار گویی کردن، فاش گفتن، (مذهب یا عقیده ی خود را) اعلام کردن، اشهد گفتن، (به ع ...
پاک کننده، تطهیر کننده سایر معانی: پالاینده
حماسه، حماسه اسکاندویناوی سایر معانی: رزمنامه، پهلوان نامه، داستان، حماسه ی اسکاندیناوی، ساگا (معمولا به نثر و مربوط به قرون وسطی و سرگذشت خانواده های مهم و قهرمانان)