persuasion
/pərˈsweɪʒn̩/

معنی

تشویق، تحریک، قسم، اطمینان، نوع، ترغیب، اجبار، عقیده دینی، متقاعد سازی، نظریه یا عقیده از روی اطمینان
سایر معانی: وادار کننده، وادارگر، قانع کننده، متقاعد کننده، قانع کنندگی، عقیده، اعتقاد، باور، ایمان، مرام، مسلک، فرقه، مکتب، دسته (به ویژه سیاسی یا مذهبی)، دارودسته، جماعت، گروه، (مزاح آمیز) نوع، گونه، جنس، مجاب سازی، وادار سازی، پذیرانش، قانع سازی

دیکشنری

متقاعد کردن
اسم
persuasion, encouragement, cheer, prod, suasionترغیب
coercion, compulsion, persuasion, duress, constraint, cogencyاجبار
encouragement, persuasion, exhortation, inspiration, eulogy, abetmentتشویق
persuasionمتقاعد سازی
incitement, stimulation, stimulus, excitation, instigation, persuasionتحریک
confidence, assurance, trust, certainty, security, persuasionاطمینان
kind, sort, type, manner, persuasion, adjurationقسم
dogma, persuasionعقیده دینی
type, kind, sort, species, nature, persuasionنوع
persuasionنظریه یا عقیده از روی اطمینان

ترجمه آنلاین

متقاعد کردن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.