معنی

چکیدن، کشیدن، شستشو کردن، ریختن
سایر معانی: (شعر قدیم)، استحمام کردن، جاری بودن در امتداد چیزی، (اسکاتلند) پس مانده، ته مانده
[عمران و معماری] گدازه

دیکشنری

خب
فعل
shed, pour, infuse, cast, splash, laveریختن
drag, draw, pull, stretch, drain, laveکشیدن
drip, trickle, drop, ooze, abstract, laveچکیدن
wash out, bath, bathe, lave, tubشستشو کردن

ترجمه آنلاین

لاو

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.