معنی

هیجان، کف صابون، کف یا عرق اسب، صابون زدن، کف بدهان اوردن
سایر معانی: (صابون و غیره) کف، با کف صابون پوشاندن یا پوشیده شدن، کف کردن، (اسب و غیره) عرق کف آلود، (عامیانه) هیجان، شور، (عامیانه) شلاق مفصل زدن، به باد کتک گرفتن
[نساجی] پایه دفتین

دیکشنری

پودر
اسم
suds, lather, soapsudsکف صابون
latherکف یا عرق اسب
excitement, thrill, excitation, frenzy, dither, latherهیجان
فعل
foam, latherکف بدهان اوردن
lather, scour, soapصابون زدن

ترجمه آنلاین

کف کردن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.