اندرز، پند، اصل، اصل موضوعه، بدیهیات، قاعده کلی، حقیقت اشکار، قضیه حقیقی، حقیقت متعارفه، اصل عمومی سایر معانی: (منطق - ریاضی) بنداشت، اکسیوم، ورجاوند، بنشت، حکم، اصل متعارف، آنچه که همه صحت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بربریت، وحشیگری، سخن غیرمصطلح سایر معانی: بی تمدنی، بدویت، جاهلیت، نافرهیختگی، (زبان شناسی) به کار بردن واژه ها یا عبارت های غلط، واژه یا عبارت غلط (از نظر کاربرد یا املا و غیره)، اشتباه لغو ...
بیگانه، وحشی، غیر مصطلح، بی تربیت سایر معانی: (در اصل) بیگانه (غیر یونانی، غیر رومی، غیر مسیحی)، عجمی، بربری، بی تمدن، سنگدل، بی رحم، ستمکار، ظالم، بی فرهنگ، بی معرفت، خشن و نفهم، (از نظر صد ...
فاسد کردن، حرامزاده خواندن، پست شدن سایر معانی: وازده کردن، پست کردن، نامرغوب و غش دار کردن، حرامزاده کردن یا خواندن یا اعلام کردن
(امریکا)، (در استادیوم ها و غیره) صندلی های ارزان، جایگاه صندلی های ارزان (که معمولا تاق ندارد)
دهاتی، ادم خشن، ادم بی تربیت، روستایی، باغبان سایر معانی: (در اصل) کشاورز، کارگر مزرعه
پرانتز، کروشه، قلاب، بست، طاقچه دیوار کوب، این علامت، طاقچه عاریه، هلال یا دوبند گذاشتن سایر معانی: راست کمانک، این نشان:[، در راست کمانک قرار دادن یا قرار گرفتن، در کروشه قرار دادن، بست فلز ...
لافزن، خود ستا، گزافه گو، رجز خوان، خود ستا، متظاهر سایر معانی: آدم لافزن، چاخان، قمپزو
نقاشی، کرباس، پرده نقاشی، پارچه مخصوص نقاشی، کف رینگ بوکس یا کشتی، الک یا غربال کردن، برای جمعاوری اراء فعالیت کردن سایر معانی: (برای همه پرسی یا جلب آرای مردم و غیره) خانه به خانه رفتن، تبل ...
معاینه، معاینه عمومی، بازرسی کلی سایر معانی: معاینه ی طبی، بازبین پزشکی، باز سنجی کردن، (کیفیت کار یا شخصیت کسی را) بررسی کردن، وارسیدن، معاینه کردن
دهاتی، روستامنش سایر معانی: (انگلیس - محلی) آدم زمخت و بی ادب، رجوع شود به: chug، بی تربیت
ناهنجار، درشت، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، زبر سایر معانی: درشت دانه، نتراشیده و نخراشیده، غیر دقیق، لچر، پست، نامرغوب، بی نزاکت [عمران و معماری] درشت [نساجی] خشن - سفت - ضخیم [ریاضیات] درشت، ض ...