راست، از روی صدق و صفا سایر معانی: truthful راستگو، صادق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] حقایق کلی
کذب، خلاف حقیقت سایر معانی: دروغ، دروغین، کاذبانه، نادرستانه، untruth خلاف حقیقت، ناراستی، سقم، خیانت
نزدیکی، پیوستگی، وابستگی، قوم و خویش سببی سایر معانی: رابطه ی نزدیک، همبستگی، قرابت، خویشی، شباهت، مشابهت، آونجیدگی (از نظر ساختمان یا نسبت)، میل طبیعی، وجه اشتراک، جاذبه ی متقابل، علاقه ی د ...
تحلیل کردن، جدا کردن، تجزیه کردن، کاویدن، جزئیات را مطالعه کردن، تشریح کردن، با تجزیه ازمایش کردن، فرگشایی کرد ن سایر معانی: تجزیه و تحلیل کردن، فراکافت کردن، فروگشودن، واکافت کردن، (دستور ز ...
رسیدگی، ممیزی، حسابرسی، بازرسی، رسیدگی کردن سایر معانی: حسابرسی کردن، (کلاس) مستمع آزاد بودن، متوازن سازی حساب ها، بررسی دقیق [بهداشت] رسیدگی [صنعت] ممیزی، بازبینی [حقوق] حسابرسی کردن، ممیزی ...
توانا، امر، معتبر سایر معانی: تحکم آمیز، آمرانه، ناشی از جاه و مقام، اصیل، قابل اطمینان، تایید و تصدیق شده، مستبد، قلدرماب، خودکامه، پر عتاب و خطاب، سلطه جو، سلطه گرا، دیکتاتور منش، مقتدر ...
اندرز، پند، اصل، اصل موضوعه، بدیهیات، قاعده کلی، حقیقت اشکار، قضیه حقیقی، حقیقت متعارفه، اصل عمومی سایر معانی: (منطق - ریاضی) بنداشت، اکسیوم، ورجاوند، بنشت، حکم، اصل متعارف، آنچه که همه صحت ...
بربریت، وحشیگری، سخن غیرمصطلح سایر معانی: بی تمدنی، بدویت، جاهلیت، نافرهیختگی، (زبان شناسی) به کار بردن واژه ها یا عبارت های غلط، واژه یا عبارت غلط (از نظر کاربرد یا املا و غیره)، اشتباه لغو ...
بیگانه، وحشی، غیر مصطلح، بی تربیت سایر معانی: (در اصل) بیگانه (غیر یونانی، غیر رومی، غیر مسیحی)، عجمی، بربری، بی تمدن، سنگدل، بی رحم، ستمکار، ظالم، بی فرهنگ، بی معرفت، خشن و نفهم، (از نظر صد ...
فاسد کردن، حرامزاده خواندن، پست شدن سایر معانی: وازده کردن، پست کردن، نامرغوب و غش دار کردن، حرامزاده کردن یا خواندن یا اعلام کردن
(امریکا)، (در استادیوم ها و غیره) صندلی های ارزان، جایگاه صندلی های ارزان (که معمولا تاق ندارد)