axiom
معنی
اندرز، پند، اصل، اصل موضوعه، بدیهیات، قاعده کلی، حقیقت اشکار، قضیه حقیقی، حقیقت متعارفه، اصل عمومی
سایر معانی: (منطق - ریاضی) بنداشت، اکسیوم، ورجاوند، بنشت، حکم، اصل متعارف، آنچه که همه صحت آن را قبول دارند، واقعیت، اصل بدیهی، راستین واژه، (علوم و هنرها و غیره) قانون (مورد قبول همه)، اصل اساسی، قاعده ی کلی، اندیش پایه، راست اندیشه
[برق و الکترونیک] قاعده کلی
[حقوق] قاعده کلی، اصل مسلم، امر بدیهی
[نساجی] اصل موضوع
[ریاضیات] اصل موضوع
سایر معانی: (منطق - ریاضی) بنداشت، اکسیوم، ورجاوند، بنشت، حکم، اصل متعارف، آنچه که همه صحت آن را قبول دارند، واقعیت، اصل بدیهی، راستین واژه، (علوم و هنرها و غیره) قانون (مورد قبول همه)، اصل اساسی، قاعده ی کلی، اندیش پایه، راست اندیشه
[برق و الکترونیک] قاعده کلی
[حقوق] قاعده کلی، اصل مسلم، امر بدیهی
[نساجی] اصل موضوع
[ریاضیات] اصل موضوع
دیکشنری
معرفت
اسم
origin, principle, axiom, maxim, element, pointاصل
axiomاصل موضوعه
axiomبدیهیات
maxim, principle, axiom, master keyقاعده کلی
axiomحقیقت اشکار
axiomقضیه حقیقی
axiomحقیقت متعارفه
axiomاصل عمومی
advice, exhortation, saying, maxim, motto, axiomپند
advice, counsel, monition, sermon, axiom, mottoاندرز
ترجمه آنلاین
اصل موضوع
مترادف
adage ، aphorism ، apothegm ، device ، dictum ، fundamental ، law ، maxim ، moral ، postulate ، precept ، proposition ، proverb ، saying ، theorem ، truism ، truth