متشعشع، پرتو افکندن، تابیدن، شعاع افکندن، متشعشع شدن سایر معانی: (اشعه یا امواج نوری یا حرارتی بیرون دادن) تابیدن، درخشیدن، رخشیدن، ساطع کردن یا شدن، رخشا کردن یا شدن، (مثل شعاع های دایره) ا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] روزنه پرتوی - در فسیل شناسی، دهانه پوسته فرامینیفری مرکب از شکاف های انشعابی متعدد (نظیر آنچه که در فوق رده نودوساریاسه آ دیده می شود).
بلورهای شعاعی [زمینشناسی] ← بلورهای واگرا
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] تداخل تابش شده تداخل الکترومغناطیسی ناشی از نویز تابشی و سیگنالهای نامطلوب دیگر از خطوط برق یا دستگاههای برق دار الکتریکی .
[برق و الکترونیک] توان موثر همسانگرد - تابیده حاصل ضرب توان خالص ( آر اف ) که از یک فرستنده، تابش می شود در بهره ی سیستم آنتن در یک جهت خاص از بازتابنده ی همسانگرد ( همه سویه )
شیر پرتودیده [علوم و فنّاوری غذا] شیری که مقدار ویتامین «د» فعالِ آن با پرتوِ فرابنفش افزایش یافته باشد
[زمین شناسی] به دنده یک آمونوئید گویند که در موقعیت شعاعی مستقیم قرار دارد و نه به جلو و نه به عقب خم می شود. - مقایسه شود با: runsiradiate, prorsiradiate
تیردار عمران : روى تیر نصب شده
درخشان، فروزان، زرنگ، تابان، روشن، با هوش، تابناک، افتابی، باکله سایر معانی: درخشنده، پر سو، (رنگ و صدا) زنده، نورانی، براق، نورتاب، پر جلا، رخشا، رخشنده، سرزنده، پر روح و نشاط، شاد و خرم، س ...
افشانده، منتشر شده، افشاندن، منتشر کردن، پخش کردن، پراکنده کردن سایر معانی: پراکندن، (به هر سو) پاشیدن، اشاعه کردن، نشت کردن، (فیزیک) پخشیدن، پخش کردن یا شدن، (غیر متراکم یا غیر متمرکز) پراک ...
پریشان کردن، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان شدن سایر معانی: (از هم باز و پراکنده شدن یا کردن) پاشاندن، پراکندن، فراپاش کردن، پاشیدن، پخش کردن، از هم پاشاندن، متفرق کردن (به وی ...
منتشر کردن، تخم کاشتن سایر معانی: اشاعه دادن، (تخم) پاشیدن، پراکندن، افشاندن، پراشیدن