disseminate
/ˌdɪˈseməˌnet/

معنی

منتشر کردن، تخم کاشتن
سایر معانی: اشاعه دادن، (تخم) پاشیدن، پراکندن، افشاندن، پراشیدن

دیکشنری

انتشار
فعل
publish, broadcast, disseminate, spread, diffuse, blazonمنتشر کردن
disseminateتخم کاشتن

ترجمه آنلاین

انتشار دهد

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.