مطمئنا، قطعا، یقینا، حتما، همانا، محققا سایر معانی: مسلما، بی شک [صنعت] اطمِنان، حتمی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ابری، گرفته
وارد بخدمت اجباری کردن، برای ارتش برداشتن سایر معانی: (ارتش - به ویژه هنگام جنگ) مصادره کردن، تصرف کردن، (به زور) به خدمت ارتش درآوردن، به خدمت اجباری فراخواندن، مصادره کردن
اعانه دادن، شرکت کردن در، همکاری و کمک کردن، هم بخشی کردن سایر معانی: (به اتفاق دیگران) اهدا کردن، دادن، ارزانی داشتن، اعطا کردن، بخشیدن، معاضدت کردن، کمک کردن، موجب شدن، تاثیر داشتن بر، دخی ...
جدلی، مباحثهای، هم ستیزگرانه، جدال امیز، هم ستیز، هم ستیزگر سایر معانی: بحث آفرین، مشاجره انگیز، بحث انگیز، مورد بحث، جدل آمیز [حسابداری] بحث انگیز
رد کردن، هم ستیز کردن سایر معانی: (ضد چیزی) استدلال کردن، منکر شدن، مورد جر و بحث قرار دادن، مخالفت کردن [حقوق] انکار کردن، رد کردن، مخالفت کردن، مورد تردید قرار دادن
فراخواندن، دعوت کردن، (برای شرکت در گردهمایی) احضار کردن، برای تشکیل جلسه وشورا یاکمیسیون دعوت کردن
چیز غریب، حس کنجکاوی، غرابت سایر معانی: کنجکاوی، فضولی، سر در کار دیگران کردن، (هر چیز نادر یا تازه و عجیب و غریب) بدیع، بدیعه، نادره، تحفه، شگرفه، کمیاب [ریاضیات] کنجکاوی، شگفتانه ...
قطع کردن، جدا کردن، بریدن، زدن، محروم کردن، قطع جریان، راه میان بر، هر نوع وسیله قطع چیزی، منقطع، منفصل، بریده سایر معانی: 1- قطع کردن، وابریدن 2- ناگهان باز ایستادن 3- تعطیل کردن، بستن 4- ت ...
پرسش کردن، اطلاعات کسب کردن سایر معانی: (از خلبان و فرستاده و اسیر آزاد شده و غیره) گزارش خواستن، گزارش گیری کردن، اطلاعات کسب کردن مثلا از خلبان
قطعی، مصمم سایر معانی: واضح، آشکار، بی تردید، پر اراده، راسخ، معین، مشخص [ریاضیات] مصمم، قطعی
عمل، فعل، کار، سند، کردار، باقباله واگذار کردن سایر معانی: کرده، کنش، بیاوار، (حقوق) سند مالکیت، چکنامه، قباله (ملک)، (ملک را با صدور قباله) انتقال دادن [حقوق] واگذار کردن، منتقل کردن، سند م ...