contribute
معنی
اعانه دادن، شرکت کردن در، همکاری و کمک کردن، هم بخشی کردن
سایر معانی: (به اتفاق دیگران) اهدا کردن، دادن، ارزانی داشتن، اعطا کردن، بخشیدن، معاضدت کردن، کمک کردن، موجب شدن، تاثیر داشتن بر، دخیل بودن در، (برای روزنامه و مجله و غیره) نوشتن
سایر معانی: (به اتفاق دیگران) اهدا کردن، دادن، ارزانی داشتن، اعطا کردن، بخشیدن، معاضدت کردن، کمک کردن، موجب شدن، تاثیر داشتن بر، دخیل بودن در، (برای روزنامه و مجله و غیره) نوشتن
دیکشنری
مشارکت
فعل
chip in, contributeاعانه دادن
chip in, contributeشرکت کردن در
chip in, contributeهمکاری و کمک کردن
chip in, contributeهم بخشی کردن
ترجمه آنلاین
کمک کند
مترادف
accord ، add ، afford ، ante up ، assign ، bequeath ، bequest ، bestow ، chip in ، come through ، commit ، confer ، devote ، dispense ، dole out ، dower ، endow ، enrich ، furnish ، give ، give away ، go Dutch ، grant ، hand out ، kick in ، pitch in ، pony up ، present ، proffer ، sacrifice ، share ، subscribe ، subsidize ، supply ، sweeten the kitty ، tender ، will