debrief
معنی
پرسش کردن، اطلاعات کسب کردن
سایر معانی: (از خلبان و فرستاده و اسیر آزاد شده و غیره) گزارش خواستن، گزارش گیری کردن، اطلاعات کسب کردن مثلا از خلبان
سایر معانی: (از خلبان و فرستاده و اسیر آزاد شده و غیره) گزارش خواستن، گزارش گیری کردن، اطلاعات کسب کردن مثلا از خلبان
دیکشنری
بیانیه
فعل
debrief, question, inquire, askپرسش کردن
debriefاطلاعات کسب کردن
ترجمه آنلاین
خلاصه