ماندن، ایستادگی کردن، پایدارماندن، ساکن شدن، ایستادن، منتظر شدن، وفا کردن، تاب اوردن، ساکن بودن سایر معانی: پابرجا ماندن، باقی ماندن، دوام آوردن، تحمل کردن، تاب آوردن، چشم به راه چیزی بودن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جا دادن، همساز کردن، وفق دادن با، منزل دادن، تطبیق نمودن، اصلاح کردن، اماده کردن برای، پول وام دادن سایر معانی: وفق دادن، سازگار کردن، جور کردن، تعدیل و منطبق کردن یا شدن، در اختیار (کسی) قر ...
موافقت کردن، پسند کردن، طرفداری کردن، تصویب کردن، ازمایش کردن، روا داشتن سایر معانی: رضایت دادن، تایید کردن، (رسما) موافقت کردن، نظر موافق دادن، مساعد بودن، (قدیمی) اثبات کردن، نشان دادن، مو ...
محاصره کردن، احاطه کردن سایر معانی: در حصار گرفتن، از هر سو تاختن بر، به ستوه آوردن، عاجز کردن، مستاصل کردن، اذیت کردن
ایجاد کردن، ساختن، بناء کردن، ساختمان کردن سایر معانی: بنا کردن، احداث کردن، (هندسه) رسم کردن، ساختمان، ساختار، سازه، کدواده، نظریه، همسازه، مفهوم، ابداع کردن، تدوین کردن، انشا کردن [عمران و ...
وانمود کردن، پنهان کردن، نادیده گرفتن، تلبیس کردن، تدلیس کردن، بهانه کردن، خشکه مقدس بودن سایر معانی: عوام فریبی کردن، لاپوشانی کردن، (مهجور) تظاهر کردن
بالا بردن، بلند کردن، ترفیع دادن، افراشتن، عالی کردن، نشاط دادن سایر معانی: فرازیدن، افرازیدن، صدا را بلند کردن، (بر دانگ صدا) افزودن، (حرارت و صدا و غیره) زیاد کردن، ارتقای رتبه دادن، به جا ...
تحمل کردن، متحمل شدن، بردباری کردن، طاقت چیزی راداشتن، تاب چیزی را اوردن سایر معانی: (درد و خستگی و غیره) تاب آوردن، رنج بردن، (درد) کشیدن، پایستن، یارا داشتن، (با شرایط نامساعد) ساختن، شکیب ...
وانمود کردن، بخود بستن، جعل کردن سایر معانی: تظاهر کردن به، خود را به... زدن، (در اصل) شکل دادن به، دیس دار کردن، (حرف یا شایعه یا داستان و غیره) از خود درآوردن، دروغ پردازی کردن، اختراع کرد ...
(عامیانه) مماشات نکردن، نرمش به خرج ندادن، سازش نکردن، سخت گیری کردن
از کار افتاده، متوقف، ثابت علوم نظامى : مسقر شده دایر شده
پریشان کردن، فرو نشاندن، کوفتن، ظلم کردن بر، ستم کردن، ذلیل کردن، ستم کردن بر، تعدی کردن، در مضیقه قرار دادن سایر معانی: (فکر یا اعصاب یا روحیه) رنج دادن، رنجه داشتن، آزار دادن، گرانبار کردن ...