abide
معنی
ماندن، ایستادگی کردن، پایدارماندن، ساکن شدن، ایستادن، منتظر شدن، وفا کردن، تاب اوردن، ساکن بودن
سایر معانی: پابرجا ماندن، باقی ماندن، دوام آوردن، تحمل کردن، تاب آوردن، چشم به راه چیزی بودن، به سر بردن، (قدیمی) اقامت کردن، منتظر ماندن، منزل کردن
[حقوق] رعیت کردن، پذیرفتن، ساکن شدن (یا بودن)
سایر معانی: پابرجا ماندن، باقی ماندن، دوام آوردن، تحمل کردن، تاب آوردن، چشم به راه چیزی بودن، به سر بردن، (قدیمی) اقامت کردن، منتظر ماندن، منزل کردن
[حقوق] رعیت کردن، پذیرفتن، ساکن شدن (یا بودن)
دیکشنری
ثابت قدم ماندن
فعل
stay, remain, be, stand, settle, abideماندن
stand out, abide, halt, resist, stopایستادگی کردن
abideپایدارماندن
dwell, inhabit, inhabit, reside, indwell, abideساکن شدن
stand, stop, abide, cease, haltایستادن
wait, abide, await, hoverمنتظر شدن
abide, adhere, accomplishوفا کردن
abide, tolerate, withstand, bearتاب اوردن
dwell, abide, resideساکن بودن
ترجمه آنلاین
رعایت کنید
مترادف
accept ، acknowledge ، be big about ، bear ، bear with ، concede ، consent ، defer ، endure ، hang in ، hang in there ، hang tough ، live with ، put up with ، receive ، sit tight ، stand ، stand for ، stomach ، suffer ، swallow ، take ، tolerate ، withstand