معنی

محاصره کردن، احاطه کردن
سایر معانی: در حصار گرفتن، از هر سو تاختن بر، به ستوه آوردن، عاجز کردن، مستاصل کردن، اذیت کردن

دیکشنری

گیرنده
فعل
girt, surround, besiege, gird, blockade, beleaguerمحاصره کردن
hem, corral, encompass, beset, ring, beleaguerاحاطه کردن

ترجمه آنلاین

محاصره کننده

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.