حرکت خاص [نجوم] حرکت واقعی ستاره نسبت به دستگاه مرجع موضعی
واژههای مصوب فرهنگستان
شخصا، به تنهایی، بویژه، مخصوصا، بشکل عجیب وغریب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نابجا، منحرف، گمراه، کجراه، بی راه سایر معانی: نامعمول، ناهنجار، غیر عادی، نابهنجار، کج رو، ابیراه [زمین شناسی] گمراه، منحرف، بیراه، نابجا، کجراه .
انحراف، گمراهی، کجراهی، ضلالت، فریفتگی، غلط، عدم انطباق کانونی سایر معانی: ابیراهی، بیراهی، کج روی، نابهنجاری، غیر عادی یا غیر معمول بودن، نقص، اختلال، جنون، دیوانگی، طب عدم انطباق کانونی [ع ...
غیر متعارف سایر معانی: نابهنجار، ناجور، ناهمسان
خلاف قاعده، سقم سایر معانی: چیز غیرعادی یا خلاف قاعده، چیز ناهنجار، ناهمسانی، نابهنجاری، خلاف قاعده بودن، سامان گریزی، ناهنجاری، انحراف از صفات اصلی (گیاه یا جانور)، غیر متعارف، بی ترتیب [عل ...
غریب و عجیب، غیر مانوس، ناشی از هوس، وهمی سایر معانی: عجیب و غریب، (از نظر رفتار یا شکل و قیافه) شگفت آور، ناگهان و باور نکردنی، خارق العاده، نامانوس، (از نظر رنگ و طرح و سبک) ناجور، خیالی ...
جنبه، مشخصات، صفت ممیزه، منش نما، نشان ویژه، مشخصه، خاص، نهادی، نهادین، خیمی سایر معانی: منش، ویژگی، خصوصیت، خصیصه، سرشت، فروزه، (ریاضی - لگاریتم) نمودگر، مشخص (تابع)، ممیز (حلقه)، مبین [حسا ...
هوس، بوالهوسی، قلاب کوچک، قلاب دوزندگی سایر معانی: (قدیمی) قلاب کوچک، قلابچه، هر چیز قلاب سان، لج، تعصب
جزء، فقره، تفصیل، جزئیات، تفاصیل، حساب ریز، بتفصیل شرح دادن، بتفصیل گفتن، بکار ویژهای گماردن، ماموریت دادن، شرح دادن سایر معانی: جز (جزئیات)، خرده، فرشیم، مو به موگویی، با آب و تاب گویی، (تص ...
غیر، مغایر، مختلف، متفاوت، متنوع، متمایز سایر معانی: (با: from و [عامیانه ] than و [انگلیس ] to) متفاوت، ناسان، ناهمسان، وابر، ناساز، نابرابر، دگرسان، جدا، مشخص، گوناگون، چندین، دیگر، دیگری، ...
برتری، تشخیص، سر بلندی، امتیاز، تمیز، فرق، رجحان، ترجیح سایر معانی: تمایز، تفاوت، ناسانی، فرور، جدا شناخت، ناهمگونی، وجه تمایز، نشان امتیاز، برجستگی، فضل، تشخص، ممتازی، افتخار، درجه [ریاضیات ...