دایرهای [زیستشناسی - علوم گیاهی] ویژگی بخش یا اندامی کمابیش گرد و تخت با قطرهای مساوی در گیاهان
واژههای مصوب فرهنگستان
کامل، مدور، مستدیر، چرخی، گرد، کروی سایر معانی: به شکل دایره، دایره وار، پرهون وار، به شکل کره، گوی وار، گندله وار [زمین شناسی] قرصی، کروی الف) ساختار سنگی که حاوی قطعات کروی بسیاری است، همچ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کردی، کرویت، مستدیری، تمامی [ریاضیات] به طور کروی، به طور مدور، کروی بودن، کیفیت گرد
بخشنامه، غیر مستقیم، چنبری، مدور، دایرهای، دایره وار، مستدیر، چرخی سایر معانی: گرد، گرد نا، پرهونی، دورانی، پرگرسان، گرده (round هم می گویند)، ناراست، دور و دراز، پیچاپیچ (roundabout هم می گ ...
کروی شکل، گوی مانند، توپچه مانند، چیز کروی شکل، گردک، گوی دیس، گوی سا [ریاضیات] گوی مانند، کروی
نوبت، چنبری، مدور، دایره وار، گرد، گردی، مهره مانند، بی خرده، بیخرده کردن، کامل کردن، دور زدن، گرد کردن سایر معانی: گوی سان، کروی، دایره مانند، پرهونسان، استوانه ای شکل، قوسدار، منحنی، چمچاچ ...
تمام، تمام شده، پر، مستدیر، گرد شده، بصورت عدد صحیح، شفاف شده سایر معانی: (معمولا در ترکیب) فرهیخته، پخته، پیشرفته، گرد (شده)، مدور (شده) [عمران و معماری] مدور [زمین شناسی] گرد شده، مدور - گ ...
مدور، مستدیر، کروی، گوی مانند سایر معانی: به شکل کره، کره دیس، گوی سان، وابسته به ستارگان یا سیارات، (نجوم قدیم - ستاره خوانی) مدار اجرام سماوی به دور زمین (spheric هم می گویند) [شیمی] کروی ...
ویژگی بخش یا اندامی کمابیش گرد و تخت با قطرهای مساوی در گیاهان [زیستشناسی - علوم گیاهی]