rounded
معنی
تمام، تمام شده، پر، مستدیر، گرد شده، بصورت عدد صحیح، شفاف شده
سایر معانی: (معمولا در ترکیب) فرهیخته، پخته، پیشرفته، گرد (شده)، مدور (شده)
[عمران و معماری] مدور
[زمین شناسی] گرد شده، مدور - گرد یا خمیده در شکل. بالاخص، به یک ذره رسوبی گویند که گوشه های اصلی آن به خمش های وسیعی گرد شده و سطوح اولیه آن تقریباً بطور کامل توسط سایش از بین رفته اند (با وجود اینکه بعضی از سطوح نسبتاً صاف ممکن است وجود داشته باشد)، مانند ریگی با مقدار گردشدگی بین 40/0 و 60/0 (نقطه میانی در 500/0) و چند (5-0) گوشه ثانویه شدیداً ساییده شده ای که در گردی 60/0 حذف می شوند. (پتی جان 1957، ص59). شکل اولیه به راحتی قابل مشاهده است. همچنین که رده گردشدگی که حاوی ذرات گرد شده است.
سایر معانی: (معمولا در ترکیب) فرهیخته، پخته، پیشرفته، گرد (شده)، مدور (شده)
[عمران و معماری] مدور
[زمین شناسی] گرد شده، مدور - گرد یا خمیده در شکل. بالاخص، به یک ذره رسوبی گویند که گوشه های اصلی آن به خمش های وسیعی گرد شده و سطوح اولیه آن تقریباً بطور کامل توسط سایش از بین رفته اند (با وجود اینکه بعضی از سطوح نسبتاً صاف ممکن است وجود داشته باشد)، مانند ریگی با مقدار گردشدگی بین 40/0 و 60/0 (نقطه میانی در 500/0) و چند (5-0) گوشه ثانویه شدیداً ساییده شده ای که در گردی 60/0 حذف می شوند. (پتی جان 1957، ص59). شکل اولیه به راحتی قابل مشاهده است. همچنین که رده گردشدگی که حاوی ذرات گرد شده است.
دیکشنری
گرد
صفت
roundedگرد شده
all, entire, whole, full, complete, roundedتمام
full, loaded, laden, fraught, rife, roundedپر
roundedبصورت عدد صحیح
roundedشفاف شده
through, defunct, extinct, rounded, thru, all-overتمام شده
circular, spherical, orbicular, roundedمستدیر
ترجمه آنلاین
گرد شده