orbicular
معنی
کامل، مدور، مستدیر، چرخی، گرد، کروی
سایر معانی: به شکل دایره، دایره وار، پرهون وار، به شکل کره، گوی وار، گندله وار
[زمین شناسی] قرصی، کروی الف) ساختار سنگی که حاوی قطعات کروی بسیاری است، همچنین سنگی با ساختار مذکور ب) شبیه یک اربیکول. مقایسه شود با: centric, nodular, spheroidal, spherulitic.
سایر معانی: به شکل دایره، دایره وار، پرهون وار، به شکل کره، گوی وار، گندله وار
[زمین شناسی] قرصی، کروی الف) ساختار سنگی که حاوی قطعات کروی بسیاری است، همچنین سنگی با ساختار مذکور ب) شبیه یک اربیکول. مقایسه شود با: centric, nodular, spheroidal, spherulitic.
دیکشنری
دو طرفه
صفت
circular, round, spherical, roundish, orbicular, tereteمدور
spherical, globular, global, orbicular, spheralکروی
circular, spherical, orbicular, roundedمستدیر
round, orbicular, globular, tereteگرد
circular, orbicular, trochalچرخی
perfect, complete, full, full, thorough, orbicularکامل
ترجمه آنلاین
دایره ای