سحر، جادو، اعجاز سایر معانی: انجام دادن اعمال معجزه آمیز، فرجودگری، سحر و جادو، معجزه، کار خارق العاده، خرق عادت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سحر، جادو سایر معانی: معجزه، فرجود
جهان سوم
تندر، رعد، آسمان غرش، غرش، غریدن، غرش کردن، رعد زدن، آسمان غرش کردن، با صدای رعد اسا ادا کردن سایر معانی: آسمان غرنبه، آسمان غره، صدای تندر، غرنبه، (قدیمی) گور، درک، جهنم دره (thunderation ه ...
دم، قطار، ورزیدن، فرهیختن، تعلیم دادن، تربیت کردن سایر معانی: دنبال، دنباله، زنجیره، رشته، سلسله، پسایند، ردیف، صف، خرند، رج، رجه، (مکانیک) بخش متحرک ماشین (مانند دنده و پیستون و غیره)، جنبا ...
تفسیر، برگردان، انقال، ترجمه، پچواک، حرکت انتقالی سایر معانی: ترجمان (ترگمان)، یچواک، یچوه، ویچار [شیمی] انتقال [عمران و معماری] انتقال [کامپیوتر] انتقال، ترجمه [برق و الکترونیک] انتقال، ترج ...
دام، اسباب، نیرنگ، گیر، دریچه، تله، در تله اندازی، محوطه کوچک، شکماف، فریب دهان، نردبان قابل حمل، زانویی مستراح و غیره تله، در تله انداختن، بدام انداختن سایر معانی: پهند، پا دام، گل دام، لات ...
سفر، کوچ مسافرت باگاری، بازحمت حرکت کردن، باسختی و آهستگی مسافرت کردن سایر معانی: (افریقای جنوبی) با گاری سفر کردن، (آهسته و با زحمت) مسافرت کردن، کند پیشرفت کردن، (افریقای جنوبی) سفر با گار ...
تمایل، گرایش سایر معانی: روند، روال، منوال، جهت، رویه، راستا، امتداد، مسیر، گذر راه، امتداد داشتن، راستا داشتن، رو به (سویی) رفتن، گرایش داشتن، تمایل داشتن، مد، باب روز، رواج، الودگی لوزه وح ...
رمز، حیله، خدعه، شیادی، بامبول، شعبده بازی، فوت و فن، لم، نیرنگ، حقه، خار کردن، حیله زدن، بامبول زدن، حقه بازی کردن، شوخی کردن سایر معانی: شیطنت، دست انداختن، کلک، شیله، گول زنی، فریب، حقه ب ...
ازمایش، ازمایش درجه استعداد سایر معانی: (عامیانه - برای شرکت در تیم ورزشی یا نمایش و غیره)مسابقه ی گزینش، ازمون برای گزیدن نامزد مسابقات یانمایش وغیره، 1- (از طریق به کار بردن) آزمودن، امتحا ...
نیش، سرزنش وجدان، درد شدید و ناگهانی، تیر کشیدن، دور زدن، پیچیدن، درد کشیدن سایر معانی: (وجدان و غیره) عذاب، سوز، درد شدید و ناگهانی و کوتاه مدت، تیرکشی، زوک زوک کردن، درد شدید احساس کردن، س ...