trick
معنی
سایر معانی: شیطنت، دست انداختن، کلک، شیله، گول زنی، فریب، حقه بازی، تردستی، زبر دستی، شیرین کاری، نمایش مهارت (حیوان سیرک و غیره)، نمایش آموختگی، هنر، شیوه، طرز انجام، شگرد، عادت، خو، تیک، (امریکا - عامیانه) بچه، دخترک، دختربچه، گول زدن، مغبون کردن، گوشبری کردن، حیله گری کردن، لام آوردن، شید آوردن، کنوریدن، وابسته به حیله، حیله گرانه، ترفندآمیز، مکر آمیز، فریب آمیز، قلابی، گولزنه، سست، غیر قابل اعتماد، مافنگی، کید، فند، گربزی، ستاوه، عمل احمقانه، کار ابلهانه، (خودمانی - از نظر فاحشه) همخوابگی، جماع، سیگار، مکار
[سینما] ترفند سینمایی