train
معنی
سایر معانی: دنبال، دنباله، زنجیره، رشته، سلسله، پسایند، ردیف، صف، خرند، رج، رجه، (مکانیک) بخش متحرک ماشین (مانند دنده و پیستون و غیره)، جنبا، جنبانه، جنب آور، قطار راه آهن، ترن، کاروان، (جانور یا اتومبیل و غیره) قطار، یدک کشیدن یا کشیده شدن، به دنبال کشیدن یا کشیده شدن (trail هم می گویند)، آموخته کردن یا شدن، آموزش دادن یا گرفتن، پروراندن، پروردن، کارورزی کردن، کارآموزی کردن، (سلاح یا دوربین عکاسی و غیره) نشانه رفتن، قراول رفتن، هدفگیری کردن، به سوی کسی (یا چیزی) گرفتن، (پرنده) دم، دمپر، دم چتر، (جامه) پشت دامن، پشت کت، پا دامن، (با هرس کردن و بستن شاخه ها و غیره) پروریدن، (در جهت یا به شکل معینی) رشد دادن، وا داشتن، تمرین دادن یا کردن، ورزیده کردن یا شدن، کاردیده کردن یا شدن، دنباله روها، ملازمان، ملتزمین رکاب، همراهان، (ارتش) بنه یکان، پیش قطار، عقبه ی یکان، توشه رسان، (کودک یا حیوان خانگی را برای قضای حاجت در زمان یا مکان معین) آموخته کردن، خودداری آموختن
[عمران و معماری] قطار - ترن
[برق و الکترونیک] نشانه روی هدف گیری با جهت دادن آنتن رادار در یک سو.
[زمین شناسی] رشته - (لرزه شناسی) : یک سری نوسانات بر روی یک نگاشت لرزه نگاری.