غرغرو سایر معانی: زمزمه ای، زمزمه وار، زمزمه مانند، لندلند کننده، شر شر کننده، غر غر آمیز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیهوشی، ضعف، غش، ضعیف، کم نور، غش کردن، ضعف کردن، سکته کردن سایر معانی: از هوش رفتن، از حال رفتن، تباسیدن، شمیدن، ناهشیار شدن، (رنگ یا صدا یا احساس و غیره) ضعیف، بی حال، کم توان، خفیف، سست، ...
سخن تند و ناشمرده، ور زدن، دست و پا شکسته حرف زدن، تند و ناشمرده سخن گفتن سایر معانی: به سرعت و به طور نامفهوم صحبت کردن، زرزرکردن، جیغ و ویغ کردن
[عمران و معماری] کفشک
سخن نامفهوم سایر معانی: زبان (یا عبارت ) من درآوردی و نامفهوم
من من کردن، زیر لب سخن گفتن سایر معانی: زیر لبی گفتن، با دهان تقریبا بسته گفتن، دندیدن، سخن یا صدای زیرلبی، لند، (نادر - با لثه های بی دندان) جویدن (مانند پیران)
صدای خرخر گربه، خر خر کردن سایر معانی: هر صدای شبیه به خرخر گربه: زمزمه، (موتور و غیره) ویژ ویژ، فرفر، (صدای گربه هنگام استراحت) خرخر
صدای زمزمه یا آه، زمزمه یا خش خش کردن سایر معانی: صدای نرم و زمزمه مانند، زمزمه، صدای آه مانند، صدای زمزمه یا اه
صدای نجوا، پچ پچ، susurrous نجوایی، شبیه نجوا
جریان تحتانی، عمل پنهانی، زیر موج سایر معانی: (گرایش یا احساس و غیره) جریان نهفته، جریان پنهان، (جریان آب یا هوا که زیر جریان دیگر حرکت می کند) جریان عمقی، جریان زیرین، زیر تاز، زیر کشند ...
پچ پچ، بیخ گوشی، نجوا، نجوا کردن، پچ پچ کردن سایر معانی: زمزمه کردن، در گوشی حرف زدن، محرمانه یا مخفیانه صحبت کردن، صحبت در گوشی، شایع شدن یا کردن، شایعه، سر، هر چیزی که نجوا شود، هر صدای پچ ...