خرده، ریز، کوچک، ریزه، خرد، محقر، کم، جزئی، دون، پست، خفیف سایر معانی: کوچولو، قلیل، معدود، اندک، ناچیز، کم اهمیت، خردسال، کم سال، کم سرمایه، خرده پا، دون پایه، معمولی، عامی، (آواز یا صدای ش ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خاموشی، ارامش، سکوت، کم حرفی سایر معانی: کم حرفی، خاموشی، سکوت، ارامش
ساده، صمیمی، بی ریا، بی پیرایه، بی تکلیف سایر معانی: دگرگون نشده، بی تغییر، نادگرسان، تحت تاثیر قرار نگرفته
ساده، افتاده، بی تکلف، بی ادعا، بی تصنع سایر معانی: نامغرور، فروتن، متواضع
عاری از شرم، بی خجالت، بدون شرم سایر معانی: (از شرم) سرخ نشده
ناپاک، کثیف، پلید، شوخگن، ناپاکانه، به طور کثیف
شسته نشده، حمام نگرفته سایر معانی: جز ومردم عادی