معنی

ازمایش، پرتاب، رموک، خجول، کمرو، محجوب، خجالتی، ترسو، خجل، رم کردن، از جا پریدن، پرت کردن
سایر معانی: پرآزرم، زودشرم، (جانور) رموک، رمو، یکه خوردن، کمرویی کردن، محتاط شدن، خود را عقب کشیدن، منصرف شدن، کم آوردن، کم داشتن، خجولانه، با کمرویی، مواظب، ملاحظه کار، پیرانگر، (به ویژه گیاه) کم بار، بد میوه، (امریکا - خودمانی - پوکر) بدهکار، (با: on یا of) دارای کمبود پول، انداختن، شوت کردن، (عامیانه) آزمودن، انجام دادن

دیکشنری

خجالتی
اسم
test, experiment, trial, testing, tryout, shyازمایش
throw, jet, toss, shove, hurl, shyپرتاب
فعل
launch, toss, fling, hurtle, shy, throwپرت کردن
shy, startاز جا پریدن
boggle, shy, startرم کردن
صفت
shy, embarrassed, timid, coy, bashful, shamefacedخجالتی
shy, timid, bashful, coy, cagey, meticulousکمرو
unobtrusive, diffident, shy, decent, timid, bashfulمحجوب
timid, sheepish, shy, meticulous, timorous, pusillanimousترسو
bashful, shy, blushful, shamefaced, self-consciousخجول
ashamed, embarrassed, shy, confusedخجل
shyرموک

ترجمه آنلاین

خجالتی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.