محارب، جنگ طلب، اهل نزاع و کشمکش، محارب، ستیزه جو، ستیز گر، فتنه جو سایر معانی: در حال جنگ، رزمنده، متخاصم، غیور، مبارز (به ویژه برای پیشبرد هدف سیاسی یا مذهبی یا اجتماعی)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جنگجویانه، با مبارز
پرخاشگر، مهاجم، متجاوز، پرتکاپو، سلطهجو، پر پشتکار سایر معانی: (در مورد رفتار با دیگران) اهل فشار و تحمیل، پویا و پرحرارت، پافشار، فعال، تازشگر، یورش بر، برتاختگر، (روان شناسی) پرخاشگر، دعوا ...
اظهار کننده، ادعا کننده سایر معانی: جسور، پر مدعا، پر جرات، کسی که از حق خود دفاع می کند، سمج، حاضرجواب، بی محابا، مدعی
متعصب، شخص متعصب، شخص متعصب، پرتعصب، دارای احساسات شدید، دارای روح پلید، خرافات پرست، خرافاتی، دیوانه سایر معانی: افراطی، زیاده رو، تندرو (در امور سیاسی و مذهبی و غیره)، جزمی (fanatical هم م ...
موثر، اجباری، قوی، شدید، قهری سایر معانی: به زور، زوری، به عنف، عدوانی، قانع کننده، مستدل، فرنودین، پرفرنود، خشونت آمیز، رجوع شود به: forceful
دشمن، عدو، ضد، ضد، متخاصم، خصومت امیز سایر معانی: وابسته به دشمن، ناوردی، خصم، پرکینه، غیر دوستانه، خصمانه، دشمنانه، خصومت آمیز، کین آمیز، کین توز، مخالف، کیاگن، ناسازگار، (بازرگانی و مالیه) ...
بی میل سایر معانی: رنجیده، دلخور، برزخ، ناخشنود، غیظی
سرباز وار، در خور سرباز، وابسته به سرباز خوب، سرباز منشانه، سرباز وارانه، دلیرانه
طرفدار، متعصب، مجاهد، فدایی، جانفشان، ادم متعصب یا هواخواه سایر معانی: (z بزرگ - یهودیان باستان) نام فرقه ی افراطی که با سلطه ی رومیان در فلسطین مبارزه می کرد، غیور