militant
معنی
محارب، جنگ طلب، اهل نزاع و کشمکش، محارب، ستیزه جو، ستیز گر، فتنه جو
سایر معانی: در حال جنگ، رزمنده، متخاصم، غیور، مبارز (به ویژه برای پیشبرد هدف سیاسی یا مذهبی یا اجتماعی)
سایر معانی: در حال جنگ، رزمنده، متخاصم، غیور، مبارز (به ویژه برای پیشبرد هدف سیاسی یا مذهبی یا اجتماعی)
دیکشنری
ستیزه جو
اسم
militantجنگ طلب
militantاهل نزاع و کشمکش
combatant, militant, warriorمحارب
صفت
militant, contentious, quarrelsome, stubborn, antagonistic, intractableستیزه جو
bellicose, inflammatory, militant, seditiousفتنه جو
combatant, militantمحارب
antagonistic, contentious, militant, obstinate, quarrelsome, stubbornستیز گر
ترجمه آنلاین
مبارز
مترادف
active ، assertive ، assertory ، bellicose ، belligerent ، combating ، contending ، contentious ، embattled ، fighting ، gladiatorial ، in arms ، martial ، militaristic ، military ، offensive ، pugnacious ، pushy ، quarrelsome ، scrappy ، self assertive ، truculent ، up in arms ، vigorous ، warlike ، warring