hostile
معنی
دشمن، عدو، ضد، ضد، متخاصم، خصومت امیز
سایر معانی: وابسته به دشمن، ناوردی، خصم، پرکینه، غیر دوستانه، خصمانه، دشمنانه، خصومت آمیز، کین آمیز، کین توز، مخالف، کیاگن، ناسازگار، (بازرگانی و مالیه) وابسته به بدست آوردن اکثریت سهام و مهار شرکت علیرغم میل مدیران آن
سایر معانی: وابسته به دشمن، ناوردی، خصم، پرکینه، غیر دوستانه، خصمانه، دشمنانه، خصومت آمیز، کین آمیز، کین توز، مخالف، کیاگن، ناسازگار، (بازرگانی و مالیه) وابسته به بدست آوردن اکثریت سهام و مهار شرکت علیرغم میل مدیران آن
دیکشنری
خصومت آمیز
اسم
enemy, hostile, adversary, foe, antagonist, foemanدشمن
opposite, hostile, antagonist, contrast, opponent, adversaryضد
oppositionist, assailant, enemy, adversary, antagonist, hostileعدو
صفت
hostile, belligerent, antagonistic, adversaryمتخاصم
opposite, contrary, hostile, antagonistic, opponent, adversaryضد
hostile, antagonisticخصومت امیز
ترجمه آنلاین
خصمانه
مترادف
adverse ، alien ، allergic ، anti ، argumentative ، bellicose ، belligerent ، bitter ، catty ، chill ، cold ، competitive ، contentious ، contrary ، disapproving ، dour ، hateful ، ill disposed ، inhospitable ، inimical ، malevolent ، malicious ، malignant ، militant ، nasty ، opposed ، opposite ، oppugnant ، ornery ، pugnacious ، rancorous ، scrappy ، sour ، spiteful ، surly ، unfavorable ، unfriendly ، unkind ، unpropitious ، unsociable ، unsympathetic ، unwelcoming ، viperous ، virulent ، vitriolic ، warlike