بی اجازه، غیرمجاز [حقوق] فضولی، بی اجازه، غیر مجاز [ریاضیات] غیر مجاز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نا محدود، بیکران سایر معانی: بی حد و حصر، بی مرز، لایتناهی، بی پایان [برق و الکترونیک] بدون مرز، بیکران، نامحدود [ریاضیات] بیکران
متحد کردن، وصلت دادن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، متفق کردن سایر معانی: متحد کردن یا شدن، به هم پیوستن، یکی کردن یا شدن، هم پیوند کردن یا شدن، یگانستن، متصل کردن یا شدن، وصل کردن یا شد ...
تمرین نکرده، فاقد تمرین، ناورزیده، بی تجربه
غیر عادی، مطلق، کاملا، بحداکثر، باعلی درجه، بزبان اوردن، فاش کردن، ادا کردن، گفتن سایر معانی: محض، صرف، کامل، تمام عیار، بی چون و چرا، سراپا، (در اصل) بیرون دادن، ذکر کردن، برزبان آوردن، (با ...
قیمت یابی کردن، ارزشیابی کردن، تعیین قیمت نمودن، ارزش چیزی رامعین کردن، ارزیابی کردن [حقوق] تقویم کردن، ارزیابی کردن، ارزشیابی کردن
ناپدید شدن، به صفر رسیدن، غیب شدن سایر معانی: از میان رفتن، زایل شدن، اواشناسی بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار [نساجی] از بین بردن - از بین رفتن [ریاضیات] به صفر رسیدن، ناپدید شدن، صفر ...
واقعا، براستی، امین، حقیقتا، هر اینه سایر معانی: (قدیمی) به درستی (که)، هرآینه
لرزان، مرتعش، پرطراوت و چالاک، به تپش در امده، در حال جنبش، تکریری سایر معانی: نوان، (رنگ) زنده، درخشان، روشن، پر جنب و جوش، زنده، پرجوش و خروش، پرشور، پویان، سرزنده، رجوع شود به: resonant ...
تبخیر شدن، بخار کردن سایر معانی: تبدیل به ماده ی فرار کردن یا شدن [شیمی] بخار شدن
همپَر [حملونقل هوایی] خلبانی که در جناح و عقبتر از فرمانده گروه پرواز میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
همپَر [علوم نظامی] خلبانی که در جناح و عقبتر از فرمانده گروه پرواز میکند