معنی

لرزان، مرتعش، پرطراوت و چالاک، به تپش در امده، در حال جنبش، تکریری
سایر معانی: نوان، (رنگ) زنده، درخشان، روشن، پر جنب و جوش، زنده، پرجوش و خروش، پرشور، پویان، سرزنده، رجوع شود به: resonant

دیکشنری

پر جنب و جوش
صفت
vibrating, shuddering, vibrant, trembling, tremulous, trepidمرتعش
shaky, wobbly, unsteady, vibrant, wonky, palsiedلرزان
vibrantپرطراوت و چالاک
vibrantبه تپش در امده
vibrantدر حال جنبش
vibrantتکریری

ترجمه آنلاین

پر جنب و جوش

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.