unbounded
معنی
نا محدود، بیکران
سایر معانی: بی حد و حصر، بی مرز، لایتناهی، بی پایان
[برق و الکترونیک] بدون مرز، بیکران، نامحدود
[ریاضیات] بیکران
سایر معانی: بی حد و حصر، بی مرز، لایتناهی، بی پایان
[برق و الکترونیک] بدون مرز، بیکران، نامحدود
[ریاضیات] بیکران
دیکشنری
بدون محدودیت
صفت
infinite, vast, unbounded, immense, immeasurable, indefiniteبیکران
unlimited, infinite, unbounded, ageless, limitless, illimitableنا محدود
ترجمه آنلاین
نامحدود
مترادف
absolute ، all fired ، all out ، arrant ، blasted ، blessed ، blooming ، complete ، confounded ، consummate ، crashing ، damned ، dead ، downright ، entire ، flat ، flat out ، infernal ، out and out ، outright ، perfect ، plain ، pure ، sheer ، stark ، straight out ، thorough ، thoroughgoing ، total ، unequivocal ، unlimited ، unmitigated ، unqualified ، unrelieved ، unreserved