همسر، زوج، زوجه، عیال، زن یا شوهر، همسر کردن سایر معانی: زن، شوهر، شریک زندگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وقفه، ایست، ثابت، تعطیل، بدون حرکت سایر معانی: ایستش، بازایستی، توقف، سکون، ایستایی [عمران و معماری] جریان راکد [نساجی] ایست - وقفه - توقف- ثابت
بر انگیختن، تحریک کردن، انگیختن، تهییج کردن سایر معانی: انگیزاندن، بشولاندن، ترغیب کردن، به شوق آوردن، سر ذوق آوردن، به جنب و جوش در آوردن، (پزشکی) انگیختن، کنشور کردن، (اندام و غیره را) فعا ...
لاحق، مابعد، پسین، بعد، متعاقب، بعدی، دیرتر، خلفی، پس ایند سایر معانی: سپسی، سپسین، پیایند، (با: to) بعد از، پس از، وابسته به رویداد متعاقب یا پس رویداد [ریاضیات] در سایر متعاقب، بعدی، لاحق ...
دوام، خلاصه، ماده، جوهر، استحکام، جسم، جنس، مفهوم، مفاد، ذات، شیی، ماده اصلی سایر معانی: محتوا، کنه، فحوا، اصل، کل، دارایی، مال، مال و منال، پول و ثروت، ماهیت، استواری، قوام، مسند [شیمی] جسم ...
محکم، با وقار، مهم، ذاتی، اساسی، جسمی، قابل توجه سایر معانی: وابسته به یا دارای ماده، مادی، واقعی، غیر تخیلی، موجود، حقیقی، سخت، استوار، مستدل، قانع کننده، عظیم، جادار، بزرگ، کلان، فراوان، و ...
صفت عالی، عالی، افضل، مبالغه امیز، بیشترین، بالاترین، درجه عالی، خیلی عظیم سایر معانی: عالیترین، برترین، فرازین، فوق العاده، زیاده، بیش از حد، فزون برنیاز، مبالغه آمیز، (دستور زبان) صفت عالی ...
حدس، گمان، تخمین، ظن، حدس زدن، گمان بردن سایر معانی: گمان و حدس
امیختن، ترکیب کردن، ترکیب شدن، هم گذاری کردن سایر معانی: هم نهشتن، هم نهشت کردن، همگذاشت کردن، (شیمی) سنتز کردن، آماییدن، (با آمیختن ترکیبات ساده تر و از راه extraction یا refinement و غیره) ...
درهم دریدن سایر معانی: پاره پاره ومتلاشی کردن
زمینی، دارای تلوریوم سایر معانی: وابسته به تلوریم (tellurium)، رجوع شود به: tellurian، tellurous دارای تلوریوم
خشم، حالت، خیم، مزاج، سرشت، طبیعت، خو، خوی، طبع، قلق، ابدیده کردن، درست ساختن، درست خمیر کردن، میزان کردن، مخلوط کردن، اب دادن، ملایم کردن سایر معانی: تعدیل کردن، توام کردن، درآمیختن، (فلز) ...