subsequent
/ˈsəbsəkwənt/

معنی

لاحق، مابعد، پسین، بعد، متعاقب، بعدی، دیرتر، خلفی، پس ایند
سایر معانی: سپسی، سپسین، پیایند، (با: to) بعد از، پس از، وابسته به رویداد متعاقب یا پس رویداد
[ریاضیات] در سایر متعاقب، بعدی، لاحق
[آب و خاک] شاخه فرعی

دیکشنری

متعاقب
صفت
subsequent, further, future, latter, ulterior, puisneبعدی
subsequent, following, pursuant, succedentمتعاقب
next, subsequentبعد
subsequent, last, hindmost, hinderپسین
subsequent, accessoryلاحق
subsequent, nextمابعد
posterior, subsequentدیرتر
succeeding, subsequentخلفی
subsequentپس ایند

ترجمه آنلاین

بعدی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.