stimulate
معنی
بر انگیختن، تحریک کردن، انگیختن، تهییج کردن
سایر معانی: انگیزاندن، بشولاندن، ترغیب کردن، به شوق آوردن، سر ذوق آوردن، به جنب و جوش در آوردن، (پزشکی) انگیختن، کنشور کردن، (اندام و غیره را) فعال کردن، تشدید کردن، زیاد کردن، مست کردن
[برق و الکترونیک] بر انگیختن، تحریک کردن
[مهندسی گاز] تحریک کردن
سایر معانی: انگیزاندن، بشولاندن، ترغیب کردن، به شوق آوردن، سر ذوق آوردن، به جنب و جوش در آوردن، (پزشکی) انگیختن، کنشور کردن، (اندام و غیره را) فعال کردن، تشدید کردن، زیاد کردن، مست کردن
[برق و الکترونیک] بر انگیختن، تحریک کردن
[مهندسی گاز] تحریک کردن
دیکشنری
تحریک
فعل
stimulate, motivate, incite, animate, fire, motiveانگیختن
stimulate, annoy, arouse, incense, agitate, inciteتحریک کردن
prod, arouse, infuse, roust, excite, stimulateبر انگیختن
stimulate, buck up, excite, ferment, incense, motivateتهییج کردن
ترجمه آنلاین
تحریک کردن
مترادف
activate ، animate ، arouse ، build a fire under ، commove ، dynamize ، elate ، encourage ، energize ، enliven ، exhilarate ، fan ، fire ، fire up ، foment ، foster ، galvanize ، get one going ، get one started ، goad ، grab ، hook ، impel ، incite ، inflame ، innervate ، innerve ، inspire ، instigate ، jazz ، juice ، key up ، motivate ، move ، perk ، pique ، prod ، prompt ، quicken ، rouse ، send ، set up ، spark ، spirit ، spur ، steam up ، stir up ، support ، trigger ، turn on ، urge ، vitalize ، vivify ، wake up ، whet ، work up