لیست واژه‌ها

loll

لم، زبان بیرون، لم دادن، لمیدن، بیرون افتادن، اویختن سایر معانی: (با تنبلی یا آسودگی) لمیدن، واکشیدن، والمیدن، پژمرده و آویخته شدن (به ویژه گیاه)، پلاسیدن، ور چلسگیدن، خمیده و پژمرده شدن یا ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

lollapalooza or lollapaloosa

(آمریکا - خودمانی) آدم یا چیز برجسته، استثنایی، نخبه (lollypalooza هم می نویسند)

دیکشنری انگلیسی به فارسی

lollingite or loellingite or loellingite

[زمین شناسی] لولینژیت - ترکیب شیمیایی :FeAs2 - درصد مواد: Fe=27.18% As=72.82% - سیستم تبلور: ارترومبیک - رده بندی:سولفور - رخ:مشخص - جلا: فلزی - شکستگی: نامنظم - شفافیت: کدر(اپاک) - نوع سختی ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

lollipop or lollypop

آبنبات (با دسته ی چوبی)، آبنبات چوبی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

lollygag

(عامیانه) وقت را به بطالت گذراندن، وقت تلف کردن، پلکیدن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

bask

حمام افتاب گرفتن، افتاب خوردن، با گرمای ملایم گرم شدن سایر معانی: (در نور خورشید) غنودن، (در گرمای مطلوب) آسودن، آرمیدن، مورد توجه بودن، سوگلی بودن، محبوب بودن، باگرمای ملایم گرم کردن ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

crawl

عمل خزیدن، شنال کرال، خزیدن، سینه مال رفتن، چهار دست و پا رفتن سایر معانی: خزیدن (مانند کرم و مار)، سینه خیز رفتن، کشاله رفتن، مخیدن، غژیدن، با آهستگی یا ناتوانی حرکت کردن، نوکروار عمل کردن، ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

dawdle

اهمال کار، بیهوده وقت گذراندن، چرت زدن سایر معانی: (با ولگردی یا آهسته کاری) وقت تلف کردن، گهتباهی کردن، ولگردی کردن، فس فس کردن، کرکری خواندن، وقت کشی کردن (معمولا با: away)، اتلاف وقت ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

droop

سستی، خمیدگی، افکندن، افسرده و مایوس شدن، پژمرده شدن، اب از دهان تراوش شدن سایر معانی: (گیاه) خم شدن، خمیده شدن، سرآویختن، سر به زیر افکندن، پلاسیدن، پژمردن، فرو رفتن، سرافکندن، پایین رفتن، ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

idling

علوم مهندسى : بى بارى

دیکشنری انگلیسی به فارسی

laze

کاهل، تنبلی کردن سایر معانی: کار نکردن، (معمولا با: away) وقت را به بطالت گذراندن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

punch

قوت، مهر، ضرب، مشت، خپله، استامپ، منگنه، ضربت مشت، مشت زدن بر، منگنه کردن، سوراخ کردن سایر معانی: (نام شخصیت مرد در نمایش punch and judy که کوژپشت و دارای بینی عقابی است) پانچ، (با منگنه) سو ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید