متشعشع، پرتو افکندن، تابیدن، شعاع افکندن، متشعشع شدن سایر معانی: (اشعه یا امواج نوری یا حرارتی بیرون دادن) تابیدن، درخشیدن، رخشیدن، ساطع کردن یا شدن، رخشا کردن یا شدن، (مثل شعاع های دایره) ا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هیجان انگیز، دارای شور و شعف سایر معانی: دارای شور و شعف، هیجان انگیز
غریب، رقیق، لطیف، خام، نادر، کمیاب، کم، نیم پخته، نایاب سایر معانی: دیر یاب، تنگیاب، بسیار خوب، عالی، استثنایی، بی نظیر، کم سان، کم مانند، کم چگالی، ناچگال، کم تراکم، (مهجور) پراکنده، (به وی ...
بی درنگ، بلافاصله، فورا، به آسانی، با میل، به دلخواه، از روی میل، زود، بسهولت [ریاضیات] به آسانی، به سهولت، به دلخواه، زود
شیشۀ عقب [قطعات و اجزای خودرو] شیشۀ یکپارچۀ بزرگ در عقب خودرو
واژههای مصوب فرهنگستان
رد، دفع، ضربت متقابل و تند، جلو گیری کردن، رد کردن سایر معانی: (نصیحت یا پیشنهاد و غیره را به طور زننده) نپذیرفتن، پس زدن، دفع کردن، منع
تفریح دادن، تفریح کردن، از نو خلق کردن، تمدد اعصاب کردن، وسیله تفریح را فراهم کردن سایر معانی: از نو آفریدن، نوآفرینی کردن، باز آفریدن، از نو آفریدن، باز آفرینی کردن، دوباره خلق کردن [ریاضیا ...
تمرین، مشق، تکرار، تمرین نمایش سایر معانی: بازگویی، شرح مجدد، (نمایش و کنسرت وغیره) تمرین [سینما] تمرین
خوشحال شدن، خوشی کردن، شادی کردن، وجد کردن سایر معانی: ذوق کردن، شادمانی کردن، مسرور شدن، شادمان کردن، خوشحال کردن، مشعوف کردن، مسرور کردن
کمک، تسکین، ترمیم، جبران، اعانه، برجستگی، بر جسته کاری، اسودگی، راحتی، جانشین، رسایی، ازادی، فراغت، حجاری برجسته، گره گشایی، اسایش خاطر، تشفی، خط بر جسته، رفع نگرانی، تسکینی سایر معانی: آرام ...
انفصال، خلوت، بازنشستگی سایر معانی: تقاعد، جای دنج، گوشه ی عزلت [حسابداری] ابطال ( بازخرید سهام) [صنعت] بازنشستگی
الهام، اشکار سازی، افشاء، فاش سازی، وحی سایر معانی: آشکار سازی، هویدا سازی، نمایان سازی، (الهیات) وحی، الهام الهی، مکاشفه، اشراق، کشف و شهود، تجلی (خواسته ی خداوند)، تجلی گری، رازگشایی، افشا ...