معنی

تفریح دادن، تفریح کردن، از نو خلق کردن، تمدد اعصاب کردن، وسیله تفریح را فراهم کردن
سایر معانی: از نو آفریدن، نوآفرینی کردن، باز آفریدن، از نو آفریدن، باز آفرینی کردن، دوباره خلق کردن
[ریاضیات] از نو ایجاد کردن

دیکشنری

بازسازی کردن
فعل
recreateاز نو خلق کردن
recreate, relaxتمدد اعصاب کردن
play, recreate, article, disport, gameتفریح کردن
amuse, entertain, recreateتفریح دادن
recreateوسیله تفریح را فراهم کردن

ترجمه آنلاین

بازآفرینی

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.