relief
معنی
سایر معانی: آرام سازی، فرونشانی، دلداری، دل آسایی، آرامش، امداد، پشتیبانی، یاری، هرزید، پایمردی، آسان سازی، تحمل پذیرسازی، کاهش (مالیات یا فشار یا ظلم وغیره)، تعویض، عوض، گهولیدن، (ادبیات) مغایرت، ناهمگونی، ( بیس بال ) بازیکن ذخیره، کمکی، امدادی، (معماری - تندیس گری) برجسته کاری، نقش برجسته (مقایسه شود با: bas-relief)، (حقوق) عارض شدن (در دادگاه انصاف)، عرض حال، (نقاشی) تمایز رنگ ها، برجسته نمایی، (زمین شناسی - نابرابری های زمین از نظر ارتفاع ) پستی و بلندی، فراز سنگ، ( نقشه ی جغرافی) برجستگی نمایی، (چاپ) برجسته (letterpress هم می گویند)
[مهندسی گاز] کم کردن، خلاص کردن، انداختن فشار
[حقوق] خواسته، جبران خسارت، ابراء از تعهد
[نساجی] کاستن - خلاص کردن
[ریاضیات] آزادی، تیز کردن ابزار، کاستن فشار، خلاص کردن، رهایی، خلاصی
[خاک شناسی] پستی وبلندی
[آب و خاک] پستی و بلندی جزئی،ناهمواری