معنی

غریب، رقیق، لطیف، خام، نادر، کمیاب، کم، نیم پخته، نایاب
سایر معانی: دیر یاب، تنگیاب، بسیار خوب، عالی، استثنایی، بی نظیر، کم سان، کم مانند، کم چگالی، ناچگال، کم تراکم، (مهجور) پراکنده، (به ویژه در مورد گوشت) نیم خام، نیم پز، (آمریکا- عامیانه) مشتاق بودن، خواهان بودن، (محلی) رجوع شود به: rear
[زمین شناسی] نادر، کمیاب - در توصیف اجزای زغال سنگ، به کمتر از 5% از یک جزء ویژه گویند که در زغال سنگ ظاهر می شود (ICCP - 1963). مقایسه شود با: common؛ very common؛ abundant؛ dominant.
[نساجی] کمیاب - نادر
[ریاضیات] نادر، ندرتا

دیکشنری

نادر
صفت
rare, uncommon, infrequent, scarce, curious, paranormalنادر
rare, scarce, uncommon, infrequent, curiousکمیاب
low, little, small, light, rare, skimpکم
rareنایاب
raw, crude, naive, green, unfeasible, rareخام
thin, watery, attenuate, rare, ethereal, lenisرقیق
strange, whimsical, poor, alien, weird, rareغریب
subtle, delicate, soft, soft, fine, rareلطیف
rare, sodden, half-bakedنیم پخته

ترجمه آنلاین

نادر

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.