اسیب زدن، ازار رساندن سایر معانی: (صدمه ی جسمی وارد آوردن) گزند رساندن، صدمه زدن، آسیب رساندن، مصدوم کردن، زخمی کردن، (احساسات یا غرور و غیره) جریحه دار کردن، آزردن، لطمه زدن، خسارت وارد آور ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی پروا، بی قید سایر معانی: آرام، بی غم، سرمست و آزاد، یخلا، نانگران
راهنمایی کردن، تعلیم دادن، یاد دادن، اموختن به، اموزاندن سایر معانی: آموزاندن، تدریس کردن، پرهیختن، اطلاع دادن، آگاهی دادن، رهنمود دادن، دستور دادن، فرمان دادن، تعلیم دادن به، یاد دادن به ...
دستور العمل، راهنمایی، فرمان، اموزش، سفارش سایر معانی: آموزش، تعلیم، پرهیختن، تدریس، درس، آموزه، پند، دستور، رهنمود، (جمع) دستورات (مثلا روی شیشه ی دارو یا قوطی رنگ و غیره)، رهنمودها، آگهداد ...
توهین امیز، فحش امیز [فوتبال] توهین آمیز
شرحی، تفسیری، ترجمهای سایر معانی: رجوع شود به: interpretive، interpretive تفسیری
شرحی، تفسیری، ترجمهای سایر معانی: تعبیری، توضیحی، سفرنگی، گزاره ای
نور افشان سایر معانی: نور افشان
عاری از حس مسئولیت، نامعتبر، وظیفه نشناس، غیر مسئول سایر معانی: لاابالی گرانه، وظیفه نشناسانه، کسی که مسئولیت سرش نمی شود، سهل انگار
با حروف (وات های) ایتالیک نوشتن، با حروف یکبری یا خوابیده نوشتن
عاج، رنگ عاج، دندان فیل، عاجی سایر معانی: (رنگ) عاجی، کرم، سپید مایل به زرد، از عاج، (جمع - عامیانه) هر چیز عاج سان: دندان، تاس (نرد)، (بیلیارد و غیره) توپ، گوی، پیلسته، دندان پیل، پیل دندان ...
زرنگ، خود نما، گستاخ، لا قید، جلف سایر معانی: شیک، متداول، (به) مد روز، سر زنده، سرحال، مست و ملنگ، شنگول، خود ساز، مغرور، گستا