irresponsible
معنی
عاری از حس مسئولیت، نامعتبر، وظیفه نشناس، غیر مسئول
سایر معانی: لاابالی گرانه، وظیفه نشناسانه، کسی که مسئولیت سرش نمی شود، سهل انگار
سایر معانی: لاابالی گرانه، وظیفه نشناسانه، کسی که مسئولیت سرش نمی شود، سهل انگار
دیکشنری
بی مسئولیت
صفت
invalid, unreliable, irresponsible, inoperativeنامعتبر
irresponsible, undutifulوظیفه نشناس
irresponsible, unaccountableغير مسئول
unaccountable, irresponsible, recklessعاري از حس مسئوليت
ترجمه آنلاین
غیر مسئول
مترادف
capricious ، carefree ، devil may care ، feckless ، fickle ، flighty ، fly by night ، giddy ، harebrained ، ill considered ، immature ، immoral ، incautious ، lax ، loose ، no account ، rash ، scatterbrained ، shiftless ، thoughtless ، unaccountable ، unanswerable ، uncareful ، undependable ، unpredictable ، unreliable ، unstable ، untrustworthy ، wild