کامل، بی عیب، دست نخورده، سالم، صدمه ندیده سایر معانی: بی کم و کاست، صحیح و سالم، بی عیب و نقص
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایان نا پذیر، تمام نشدنی، بسیار دراز سایر معانی: بی پایان
بطور پایان ناپذیر، چنانکه تمام نشود، بطور بسیار دراز
خود سری سایر معانی: بی باکی، دلیری، بی پروایی، تهور
تغییر ناپذیر، ثابت، نامتغیر، یک نواخت سایر معانی: دگرش ناپذیر، نادگرسان، دامند [ریاضیات] نامتغیر، تغییر ناپذیر، پایا، ثابت، استوار، بی تغییر، پابرجا
غیر ارادی، غیر عمدی، بی اختیار سایر معانی: خودبخود، ناآگاهانه، ناخواسته، ناپیش خواسته [حقوق] غیر اردای، اجباری، اضطراری
اهن، اطو، فلز، اتو، اتو کردن، اتو زدن، اهن پوش کردن، اتو کشیدن سایر معانی: آهن (نشان آن: fe، وزن اتمی: 55/847، شماره ی اتمی: 26، چگالی: 7/86، نقطه ی گداز: 1535c، نقطه ی جوش: 3000c)، اتو کردن ...
سفت، سخت، زره پوش، اهن پوش سایر معانی: (مجازی) محکم، عدول ناپذیر، تخطی ناپذیر، پوشیده از آهن، آهن پوش، کشتی زره دار، زره پوش، اهن پوش، اهن دار، سخت، سفت، کشتی زره پوش
نامعقول، بی معنی، غیر منطقی، غیر عقلانی سایر معانی: فاقد نیروی تعقل، فاقد نیروی استدلال و فکر، ناخردورز، بی اندیشش، غیرعاقلانه، بی عقلانه، بی خردانه، نافروهیده، نابخرد، (ریاضی) عدد اصم، عدد ...
غیر عادی، بی ترتیب، خلاف قاعده، غیر معمولی، بی قاعده، نا مرتب، بی رویه سایر معانی: نامنظم، ناهنجار، بی انتظام، غیرطبیعی، نابهنجار، (ارتش) چریکی، ناصاف، ناراست، نامستقیم، نامتناسب، ناهموار، ( ...
عاری از حس مسئولیت، نامعتبر، وظیفه نشناس، غیر مسئول سایر معانی: لاابالی گرانه، وظیفه نشناسانه، کسی که مسئولیت سرش نمی شود، سهل انگار
عاج، رنگ عاج، دندان فیل، عاجی سایر معانی: (رنگ) عاجی، کرم، سپید مایل به زرد، از عاج، (جمع - عامیانه) هر چیز عاج سان: دندان، تاس (نرد)، (بیلیارد و غیره) توپ، گوی، پیلسته، دندان پیل، پیل دندان ...