involuntary
معنی
غیر ارادی، غیر عمدی، بی اختیار
سایر معانی: خودبخود، ناآگاهانه، ناخواسته، ناپیش خواسته
[حقوق] غیر اردای، اجباری، اضطراری
سایر معانی: خودبخود، ناآگاهانه، ناخواسته، ناپیش خواسته
[حقوق] غیر اردای، اجباری، اضطراری
دیکشنری
غیر داوطلبانه
صفت
involuntary, automatic, automaticalغیر ارادی
involuntary, spontaneousبی اختیار
unintentional, inadvertent, unintended, unwitting, unpremeditated, involuntaryغیر عمدی
ترجمه آنلاین
غیر ارادی
مترادف
automatic ، begrudging ، blind ، compulsory ، conditioned ، forced ، grudging ، habitual ، impulsive ، instinctive ، instinctual ، knee jerk ، obligatory ، reflex ، reflexive ، reluctant ، spontaneous ، uncalculated ، unconscious ، uncontrolled ، unintended ، unintentional ، unmeditated ، unpremeditated ، unprompted ، unthinking ، unwilling ، unwitting ، will less