دارای خاصیت درمانی، علاج بخش، شفاء بخش سایر معانی: درمانی، معالج، درمان بخش، شفا بخش، علاج، چاره
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شفا، بهبودی، علاج، شفادهنده
مغذی سایر معانی: پرودی، پرودین، پرپرود
صحرایی، بیرون، خارج از منزل، در هوای ازاد، بیرونی سایر معانی: در هوای آزاد، در بیرون، بیرون از ساختمان، بیرون، بیرونی، صحرایی، در هوای آزاد انجام شده [سینما] محوطه بیرونی - نمای دور خارجی [ز ...
طراوت بخش، نوجانگر، خرم ساز، فرح بخش، تازه ساز، روح انگیز، طرب انگیز، نیرو بخش، تازه کننده، خستگی گیر [کامپیوتر] دوباره سازی
نیروبخش، مقوی، داروی نیروبخش، دوای مقوی
سودمند، سازگار، گوارا، سالم، صحت بخش سایر معانی: تندرستی آور، فرخنده
مهیج سایر معانی: محرک
سازگار، سرحال، خوش بنیه، سالم، سلامت، سالم و بی خطر سایر معانی: تندرستی بخش، سلامت بخش، شاداب، حاکی از سلامتی، تندرستی آمیز، wholesomeness خوش مزاج