معنی

سازگار، سرحال، خوش بنیه، سالم، سلامت، سالم و بی خطر
سایر معانی: تندرستی بخش، سلامت بخش، شاداب، حاکی از سلامتی، تندرستی آمیز، wholesomeness خوش مزاج

دیکشنری

سلامت
صفت
healthy, sound, intact, wholesome, healthful, wellسالم
wholesomeسالم و بی خطر
strapping, robust, lusty, hale, healthy, wholesomeخوش بنیه
peppy, healthy, cheery, wholesome, sprightly, gayسرحال
compatible, fit, suitable, correspondent, matchable, wholesomeسازگار
healthy, healthful, safe and sound, healthsome, wholesomeسلامت

ترجمه آنلاین

سالم

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.