curative
معنی
دارای خاصیت درمانی، علاج بخش، شفاء بخش
سایر معانی: درمانی، معالج، درمان بخش، شفا بخش، علاج، چاره
سایر معانی: درمانی، معالج، درمان بخش، شفا بخش، علاج، چاره
دیکشنری
درمانی
صفت
curativeدارای خاصیت درمانی
curativeعلاج بخش
curative, medicinalشفاء بخش
ترجمه آنلاین
درمانی
مترادف
alleviative ، beneficial ، corrective ، curing ، healthful ، helpful ، invigorating ، medicable ، medicative ، medicinal ، pick me up ، remedial ، remedying ، restorative ، salutary ، sanative ، shot in the arm ، therapeutic ، tonic ، vulnerary ، what the doctor ordered ، wholesome