سیخ، سنجاق کراوات، شکل سیخ، برش، سوراخ کردن، نوشابه دراوردن، بسیخ کشیدن، تخلف کردن از، برای نخستین بار باز کردن، باز کردن یا مطرح نمودن سایر معانی: سوراخ کردن بشکه، مطرح کردن، به موضوعی (معم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برادرانه، از روی مهربانی، از روی دوستی سایر معانی: برادر وار، مهربان و صمیمی
سپر، حائل، میانگیر، فنر، استفاده از میانگیر، ضربت خور، ضرب خور سایر معانی: کسی که با مالیدن چیزی را صیقل می دهد، جلا دهنده، چیز یا شخصی که بین دو چیز (معمولا متخاصم) حایل شود، حایل شدن، میان ...
تدفین [باستانشناسی] دفن کردن کالبد مردگان|||متـ . خاکسپاری
واژههای مصوب فرهنگستان
بخاک سپردن، دفن کردن، از نظر پوشاندن [خاک شناسی] خاک دفن شده
گردنکشی، طلب حق، دعوت بجنگ، رقابت کردن، بمبارزه طلبیدن، سرپیچی کردن سایر معانی: ستیزه جویی کردن، برمخیدن، به مبارزه طلبیدن، ستیزیدن، چالش کردن، عرض اندام کردن، نفس کش طلبیدن، هماورد جویی کرد ...
اعانه دادن، شرکت کردن در، همکاری و کمک کردن، هم بخشی کردن سایر معانی: (عامیانه) 1- به سهم خود کمک کردن، در کمک (مالی یا معنوی) سهیم شدن، 2- اظهار نظر خود را ارائه دادن، نظر دادن
جنگ داخلی [علوم سیاسی و روابط بینالملل] جنگ بین دو یا چند بخش یا منطقه از یک کشور
راهنما، اثر، نشان، گوی، رشته، گره، کلید، گلوله نخ، مدرک، بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن، گلوله کردن سایر معانی: (در حل مسئله یا راز) کلید، مفتاح، سر نخ، سررشته، برگه، قرینه، (امریکا - عامیانه ...
تصادم کردن، بهم خوردن سایر معانی: به هم خوردن، به هم کوفته شدن، (با هم) تصادف کردن، واکوفتن، (از نظر شخصیت یا اندیشه و غیره) با هم تضاد داشتن، برخورد داشتن
کمدی، نمایش خنده دار، شاد نمایش، نمایش خنده اور سایر معانی: (در اصل) نمایش یا داستان نیک فرجام، شادنامه، (رویداد) خنده دار، مضحک، شوخی آمیز، (نمایش یا فیلم و غیره) نمایش خنده آور و شاد فرجام ...
بهم امیختن، بهم مخلوط کردن سایر معانی: (در هم) آمیختن، معاشرت کردن، هم آمیزی کردن